معبود من:

معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان.نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده وتو امدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی و به من قصه باران اموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهایی است و نگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو میبالم تنهاتر از یک برگ با باد شادی ها محجورم در ابهای سرور اور تابستان ارام میرانم.

تنهایی:

من در این گوشه ویرانه به تنهایی خود مینگرم.مرا یاد کن دیری ست از خاطره ها رفته ام مرا به سوی خود بخوان.بگذار سخن بگویم که روزگاریست مهر خاموشی بر لب زده ام و در هیاهوی بی کسی گم گشته ام.دستانت را به بسپار بسپار که دلم هوای تو دارد.مرا به حال خود رها مکن.اخر شکسته بال پروازم.محتاجم،محتاج همراهی تو.

مرگ در تنهایی:

اگه یه روز من مردم وتو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سر مزارم و گل سرخی رو روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی که بهت داده بودم رو به خاطرم بیارم....ولی.....اگه تو مردی..... من فقط یه بار میام مزارت.... میام و اون دسته گل سفید مریم رو که با خودم سرخشون کردم.برات هدیه می کنم و عاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی تا بدونی دوستت داشتم و دیر فهمیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد